تکست برای تو

تکست برای تو

متن های زیبا، متن های خاص، متن های عاشقانه، متن های سنگین
تکست برای تو

تکست برای تو

متن های زیبا، متن های خاص، متن های عاشقانه، متن های سنگین

متن شاگرد نقاش بزرگ

فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که: اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.

استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...!


https://t.me/kafe_0_tanhaii

بهلول در نزد خلیفه

روزی بهلول، پیش هارون الرشید نشسته بود. جمع زیادی از به اصطلاح بزرگان پیش هارون الرشید بودند. طبق معمول، هارون الرشید هوس کرد سر به سر بهلول بگذارد. در این هنگام صدای شیهه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد.
هارون الرشید به مسخره بهلول گفت: برو ببین این حیوان چه میگوید، گویا با تو کار دارد.
بهلول رفت و برگشت و گفت: این حیوان میگوید: مرد حسابی حیف از تو نیست که با این" خرها" نشسته ای؟ زودتر از این مجلس برو بیرون چون ممکن است که خریت آنها در تو اثر کند.