-
امروز که پاییز به من تاخته
پنجشنبه 8 مهر 1400 00:04
امروز که پاییز به من تاخته؛ و پنجرههایم را گرفته، نیاز دارم که نامات را بر زبان بیاورم. نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم. به لباس نیاز دارم، به بارانی؛ و به تو... ای ردای بافتهشده از شکوفهی پرتقال و گلهای شببو! نزار قبانی https://t.me/Iove_Poems
-
کسی حسرت شانههایم را نفهمید
چهارشنبه 7 مهر 1400 20:59
همه مرا تکیهگاه خواستند و کسی حسرت شانههایم را نفهمید. هر که آمد مثنوی بلندی از درد و غمهایش سرود و رفت ولی بغض گلوگیر و سکوت مرگبار مرا نفهمید - همه یهودا بودند و از من دم عیسی میخواستند. و من هنوز در حسرت شانهای برای گریه کردن، همصحبتی برای ناله زدن و تکیهگاهی برای تکیه کردن هستم. همه دروغ های چوپان را...
-
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
سهشنبه 6 مهر 1400 23:13
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم *** جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم *** من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی با من تو وفا نکنی من طالع خود دانم *** با دلشدهٔ مسکین چندین چه کنی خواری ای کافر سنگیندل آخر نه مسلمانم *** بشکست غمت پشتم با این همه...
-
درد و رنج ما پایان خواهد یافت
دوشنبه 5 مهر 1400 19:21
ما بیشتر برای از یاد بردن درد و رنج خویش به آینده پناه میبریم...! در پهنه زمان، خطی را تصور میکنیم، که فراسوی آن خط، درد و رنج ما پایان خواهد یافت! https://t.me/kafe_0_tanhaii
-
وقتی کاری انجام نمی شه
یکشنبه 4 مهر 1400 22:01
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست. وقتی مشکل پیش بیاد، حتما حکمتی داره. وقتی تو زندگیت، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری. وقتی بیمار میشی، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده. وقتی دیگران بهت بدی می کنند، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی. وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد، حتماً داری...
-
کاش روح ما هم مثل بدنمون آزمایش شدنی بود
شنبه 3 مهر 1400 23:07
کاش روح ما هم مثل بدنمون آزمایش شدنی بود. مثلاً میرفتی چکاپ و بهت میگفتن چند ماه از ته دل نخندیدی، بیشتر بخند، یا مثلا گریهات کم شده تنها شدی گریه کن. یا بگن بغل میخوای! بدون آغوش دیگه دووم نمیاری... https://t.me/kafe_0_tanhaii
-
Don't experience love with anyone
سهشنبه 30 شهریور 1400 21:00
Don't experience love with anyone, love is a beautiful thing don't let yourself hate it, be alone for some years, but don't share your soul with someone who doesn't understand you, be alone till someone finds you who knows your within, find someone who always looks at you like a unobtainable thing something like a...
-
Many of us are not living our dreams
سهشنبه 30 شهریور 1400 21:00
Too many of us are not living our dreams because we are living our fears. *** خیلی از ماها تو رویاهامون زندگی نمی کنیم چون در حال زندگی کردن تو ترسامونیم. https://t.me/Texwll
-
Life has knocked me down
سهشنبه 30 شهریور 1400 21:00
Life has knocked me down a few times, it showed me things I never wanted to see. But one thing for sure, I always get up. *** زندگى چند بارى زمینم زده، چیزهایى رو نشونم داده که هیچوقت نمیخواستم ببینم. اما از یک چیز مطمئنم، من همیشه بلند میشم. https://t.me/Texwll
-
دوباره آغاز کن...
شنبه 11 اردیبهشت 1400 17:16
دوباره آغاز کن. با خودت بگو؛ گذشته عزیز، بخاطر همه درس هایی که به من دادی متشکرم، و آینده عزیز من آماده ام. یک شروع عالی همیشه در نقطه ای اتفاق می افتد که فکر می کردی پایان همه چیز است. وقتی در تاریکی هستی، دیگران را به داخل راه بده، شاید نتوانند تو را از دل تاریکی بیرون بیاورند، اما نوری که موقع ورودشان با خود...
-
مادربزرگ و نوه اش
شنبه 11 اردیبهشت 1400 17:11
پسر کوچک داشت برای مادربزرگش توضیح میداد که چطوری همهچیز ایراد داره… مدرسه، خونواده، دوستان و… مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید کیک دوست داری؟ و پسر کوچولو گفت: البته که دوست دارم. روغن چطور؟ نه! حالا دو تا تخممرغ؟ نه مادربزرگ! آرد چی؟ از آرد خوشت میاد؟ جوش شیرین چطور؟ نه مادربزرگ! حالم از همهشون...
-
دوستت دارم بسیار...
شنبه 11 اردیبهشت 1400 17:05
همیشه یک نفر هست که بودنش ؛ صدایش ؛ نفس کشیدنش اصلا سکوتش هم عشق است خنده هایش که دیگر جای خود غوغا میکند؛ دل و جان میبرد تو همان یک نفری عشق جان زیباترین اتفاق ؛ شیرین ترین احساس دوستت دارم بسیار... https://t.me/jomlesangin_77
-
چقدر میچسبد...
شنبه 11 اردیبهشت 1400 17:02
نمیدانی داشتنت ، میان تمام این نداشتن ها میان تمام این نخواستن ها میان تمام این نرسیدن ها میان تمام این تلخی آخر قصه های امروزی ، چقدر میچسبد ... https://t.me/jomlesangin_77
-
عشق ابدی من دوستت دارم
شنبه 11 اردیبهشت 1400 17:00
عشق ابدی من دوستت دارم ، و این را روزی هزار بار ، برای خودم تکرار میکنم ، و سرمست میشوم از داشتنت ، همین که بودنت سهم من است ، من خوشبخت ترین آدم روی زمینم. https://t.me/jomlesangin_77
-
از اندوهی جان کاه حکایتی می کند
جمعه 24 بهمن 1399 21:53
بر چهره زندگانیِ من که بر آن هر شیار از اندوهی جان کاه حکایتی می کند آیدا لبخندِ آمرزشی ست. نخست دیر زمانی در او نگریستم چندان که چون نظر از ویِ باز گرفتم در پیرامونِ من همه چیزی به هیأتِ او درآمده بود. آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گزیر نیست. احمد شاملو https://t.me/azita_fasaie
-
ناگهان اتفاقی می افتد
جمعه 24 بهمن 1399 21:50
همه ما فکر می کنیم هنوز به اندازه کافی زمان داریم تا با دیگران یک سری کارها را انجام دهیم و به آنها چیزهایی را که می خواهیم و باید بگوییم و بعد ناگهان اتفاقی می افتد که باعث می شود بایستیم و به کلماتی مثل «اگر» و «ای کاش» فکر کنیم. فردریک بکمن https://t.me/textlove20
-
بیپناه و تنها ماندهای
جمعه 24 بهمن 1399 21:46
دیگر جا نیست قلبت پر از اندوه است خدایان همه آسمانهایت بر خاک افتادهاند چون کودکی بیپناه و تنها ماندهای از وحشت میخندی و غروری کودن از گریستن پرهیزت میدهد. احمد شاملو https://t.me/azita_fasaie
-
خوش به حال آن مرد
جمعه 24 بهمن 1399 21:44
خوش به حال آن مرد... که در زندگی اش تو راه بروی... خوش به حال مردی... که تو برایش شیرین زبانی کنی... خوش به حال مردی... که دست های قشنگ تو ... دگمه های پیرهنش را باز کند... ببندد... تا لبهات به نجوایی بخندد... خوش به حال من... عباس معروفی https://t.me/textlove20
-
نه فرو نشستن بامی، نه پرپر شدن گلی
جمعه 24 بهمن 1399 21:43
شهریست که ویران میشود؛ نه فرونشستن بامی، باغیست که تاراج میشود؛ نه پرپر شدن گلی، چلچراغیست که در هم میشکند؛ نه فرومردن شمعی، و سنگریست که تسلیم میشود؛ نه از پا افتادن مبارزی! احمد شاملو https://t.me/azita_fasaie
-
فکر کنی کسی صدایت میزند
جمعه 24 بهمن 1399 21:38
شده بعضی وقت ها فکر کنی کسی صدایت میزند یا مثلا تلفنت زنگ میخورد یا... هیچی، بگذریم. خواستم بگویم حال من بعد از تو اینگونه است ، پر از توهم صدایِ "تو"... سحر رستگار https://t.me/textlove20
-
او مرا دوست داشت
جمعه 24 بهمن 1399 21:36
او مرا دوست داشت چون میخواست کسی را از یادش ببرم! او فقط میخواست دوستم داشته باشد که با من گذشته اش را فراموش کند.. اما حالا، قربانی بعدی کیست که قرار است "او" را از یاد من ببرد؟ https://t.me/textlove20
-
لحظهی دیدار نزدیک است
پنجشنبه 23 بهمن 1399 21:58
لحظهی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم. های! نخراشی به غفلت گونهام را، تیغ! های! نپریشی صفای زلفکم را، دست! آبرویم را نریزی، دل! ای نخورده مست! لحظهی دیدار نزدیک است... مهدی اخوان ثالث https://t.me/azita_fasaie
-
هوای عاشقی ات می زند به سرم
پنجشنبه 23 بهمن 1399 21:56
صبح باشد پاییز باشد و بوی پرتقالی ات ، حالم را عوض می کند ... هوای عاشقی ات می زند به سرم در کوچه های نارنجی فریاد می زنم تو همه ی عمر منی بگذار دنیا بداند تمام قد دوستت دارم ...! رویا اسداللهی https://t.me/textlove20
-
شکوهی در جانم تنوره میکشد
پنجشنبه 23 بهمن 1399 21:53
شکوهی در جانم تنوره میکشد گوئی از پاکترین هوای کوهستان لبالب قدحی در کشیدهام دیوانه به تماشای من بیا! احمد شاملو https://t.me/azita_fasaie
-
اگر کسی رو دوست داشتید
پنجشنبه 23 بهمن 1399 21:52
اگر کسی رو دوست داشتید حتما بهش بگید. اینجوری احتمالا بجای حسرت عمیق، صبح یک روز که باهاش کنار دخترتون صبحانه می خورید هی نگاهش می کنی و هی میگی چه خوب شد که بهش گفتم... امیرعلی صفا https://t.me/textlove20
-
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
پنجشنبه 23 بهمن 1399 21:50
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند *** در دم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند *** معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند *** چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند *** بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله...
-
نیاز دارم مدتی نباشم
چهارشنبه 22 بهمن 1399 23:12
نیاز دارم مدتی نباشم... سفر کنم به جایی که هیچ کس را نشناسم... به جایی که هیچ کس مرا نشناسد... دور باشم و رها... آدم هایی رو ببینم که هیچ تصور بدی از آنها ندارم... مسیرهایی رو بروم که تا بحال نرفته ام... نه نگرانِ چیزی باشم... نه از پیش آمدِ پیش نیامده ای بترسم...! https://t.me/textlove20
-
معنای واقعی درد و رنج
چهارشنبه 22 بهمن 1399 23:11
آدمی که معنای واقعی درد و رنج و فهمیده به راحتی از غم و رنج تو عبور نمیکنه چون اونارو لمس کرده زخمهای نیمه جونش رو با دستهای خودش بغل گرفته و شب و روز پای ناله هاش ایستاده. اونی که برای اندوهِ تو سراپا گوش شد و چشمهاش رو از گونه های خیست برنداشت معنای واقعی درد و رنج و درک کرده. رنجی که ازت یه آدمِ خودخواه و ناشکیب...
-
چطور میشد بدون او آسیب نبینم
چهارشنبه 22 بهمن 1399 23:07
گفت: "بخاطر خودت از تو دست کشیدم، برای اینکه بیشتر آسیب نبینی!" مثل این می ماند که در دریا غرق شوم و آخرین تلاشهایش را هم برای نجاتم دریغ کند! چطور میشد بدون او آسیب نبینم؟ خدای من انگار نمی دانست آینده آرزوهایم به بودنش بند است! او دست هایم را در حین غرق شدن رها کرد تا آسیب نبینم! چه توجیه احمقانه ای......
-
من درد مشترکام
چهارشنبه 22 بهمن 1399 23:05
قصه نیستم که بگوئی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی… من دردِ مشترکام مرا فریاد کن. احمد شاملو https://t.me/azita_fasaie