عشق ابدی من دوستت دارم ، و این را روزی هزار بار ، برای خودم تکرار میکنم ، و سرمست میشوم از داشتنت ، همین که بودنت سهم من است ، من خوشبخت ترین آدم روی زمینم.
بر چهره زندگانیِ من که بر آن هر شیار از اندوهی جان کاه حکایتی می کند آیدا لبخندِ آمرزشی ست. نخست دیر زمانی در او نگریستم چندان که چون نظر از ویِ باز گرفتم در پیرامونِ من همه چیزی به هیأتِ او درآمده بود. آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گزیر نیست. احمد شاملو
دوست داشتن که لباس تن نیست، که هر وقت دلت نخواست عوضش کنى. خدا نخواست، قسمت نشد. حالا یکى دیگر ندارد آدم یکى را دوست دارد یا هست مى شود عشق ابدى یا نیست مى شود آغاز تنهایى حالا تو اسمش را هر چه مى خواهى بگذار.
به جُستوجویِ تو بر درگاهِ کوه میگریم، در آستانه دریا و علف. به جُستوجویِ تو در معبرِ بادها میگریم در چهارراهِ فصول، در چارچوبِ شکسته پنجرهای که آسمانِ ابرآلوده را قابی کهنه میگیرد. احمد شاملو
من همیشه که به تو فکر نمیکنم، مثلا هر وقت کتاب میخوانم، بعد هی یک بند را نمیفهمم، و از اول میخوانم ، یعنی دارم به تو فکر میکنم، یا وقت هایی که غذا شور میشود، یا مثلا آخرِ یک مسیر ، میفهمم که اشتباه آمده ام، همیشگی که نیست، فوقِ فوقش روزی بیست و پنج ساعت. مریم قهرمانلو
با من رجوع کن! من ناتوانم از گفتن زیرا که دوستت میدارم! زیرا که دوستت میدارم حرفیست که از جهان بیهودگی ها و کهنه ها و مکررها می آید با من رجوع کن! شاید که عشق من گهواره تولد" عیسای" دیگری باشد... فروغ فرخزاد
آروم نمیکنه منو؛ این دوستت دارم تایپ کردنا، این استیکرای بوس و این گیفای بغل... دلتنگیمو درمون نمیکنه هی بالا پایین کردن صفحه اینستاتو هی این ور اونور کردن عکسای پروفایلت... باید تو بغلت باشم، بعد بهم بگی که دوستم داری نه یه بار، هزار بار هی بوسم کنی و هی زبری صورتت اذیتم کنه و هی خودمو بزنم به بیخیالی... باید زل بزنم تو چشمات
حرفهایش از نوازشهای او شیرینتر است، از هر انگشتش هنر میریزد، از لب، بیشتر :) یک اتاق و لقمهای نان و کمی آغوش او، من چه میخواهم مگر از این مکعب بیشتر... سید سعید صاحب علم
اگر روزی گذشت و فراموشم شد که بگویم : « صبحت بخیر » و مثل کودکان مشغولِ خطخطی کردن دفتر بودم از بُهت و سکوتم دلگیر نشو و فکر نکن چیزی میانِ ما عوض شده است ؛ وقتی نمیگویم : « دوستت دارم » یعنی : بیشتر دوستت دارم ... نزار قبانی