همه مرا تکیهگاه خواستند و کسی حسرت شانههایم را نفهمید. هر که آمد مثنوی بلندی از درد و غمهایش سرود و رفت ولی بغض گلوگیر و سکوت مرگبار مرا نفهمید - همه یهودا بودند و از من دم عیسی میخواستند.
و من هنوز در حسرت شانهای برای گریه کردن، همصحبتی برای ناله زدن و تکیهگاهی برای تکیه کردن هستم.
همه دروغ های چوپان را دیدند و امّا کسی جز گرگها تنهایی او را نفهمید و من همان چوپان دروغگوی قصهٔ عشقم.
سجاد احمدیان
https://t.me/Official_Hich
چهارشنبه 7 مهر 1400 ساعت 08:59 ب.ظ