امروز که پاییز به من تاخته؛ و پنجرههایم را گرفته، نیاز دارم که نامات را بر زبان بیاورم. نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم. به لباس نیاز دارم، به بارانی؛ و به تو... ای ردای بافتهشده از شکوفهی پرتقال و گلهای شببو! نزار قبانی
حالا دیدی؟ پاییز هم تمام شد یلدا هم گذشت زمستان هم تمام میشود هیچ چیز پایدار نیست اما دلی که تنگ باشد همش به دنبال بهانه میگردد که دل تنگیاش را با یک فصل یا یک شب توجیه کند این ها تقصیر هیچکس نیست مشکل دلهایمان است که زود به زود و برای کسانی تنگ میشود که خیلیهایشان لیاقت این دلتنگی را ندارند.